+ نوشته شده در یکشنبه هفتم آذر ۱۳۸۹ ساعت 13:41 توسط فاطمه
|

سلام به دوستای گلم
این روزا خیلی گرم درسم در واقع همیشه گرم درسمدیگه کلم دود کرده
ارشدم کلا بیخیال شدم آخه تمرینای زبان و شبیه سازی خیلی وقت گیرن.
بالاخره امروز شبیه سازیو حلیدم با کلی ذوق
آخه هفته بیش ۱۳ ساعت باش نشستم نشد که نشد آخرشم استاد گفت
حل نمیشه
ولی زبان خیلی چسبید آخه نمره اول شدم خستگیم در رفت
نمیدونم خدا کنه آخر سر یه کاری گیر بیاریم
فعلا بای
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم آذر ۱۳۸۹ ساعت 13:37 توسط فاطمه
|
روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن
از در نشد از بنجره زوری خودت رو جا نکن
آدمکهای شهر ما بازیگرایی قابلن
وقتی که وقتش برسه رو قلب هم با میذارن
+ نوشته شده در شنبه ششم آذر ۱۳۸۹ ساعت 12:39 توسط فاطمه
|
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل افسرده و دیوانه ی خویش
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم آذر ۱۳۸۹ ساعت 19:12 توسط فاطمه
|